سلناسلنا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

سلنا ،نفس مامان و بابا

خانه بازی

امروز ساعت 12 ظهر باهم رفتیم خانه بازی یکم گذاشتمت تو کلبه توپ ها اما ی جا وایساده بودی و تکون نمیخوردی ولی بازم خوب بود چون تو پارک حتی حاظر نمیشدی بری وسط توپ ها و این از نظر من ی پیشرفت کوچولو بود ولی خب نسبت به همه ی توپ ها احساس مالکیت میکردی و اجازه نمیدادی بقیه بچه ها باهاشون بازی کنن مربی ها هم دیدن تو خیلی کوچولو هستی همه بچه ها رو از میدون توپ بیرون بردن تا تو راحت بازی کنی. اما چون بدموقع رفته بودیم و داشتن اونجاها رو تمییز میکردن نتونستیم زیاد اونجا بازی کنیم و اومدیم ی قسمت دیگه اونجا ی ماشین پلیس بود که بچه ها سرش دعوا میکردن تو هم رفتی و ماشین رو ازشون گرفتی و شروع کردی به بازی کردن اوناهم خیلی بچه های خوبی بودن و چیزی نگفتن و...
22 دی 1393

بدون عنوان

عزیز دل مامان تا حالا 9تا دندون داره .یاد گرفتی بگی بله تا صدات میکنیم سلنا فورا میگی بعیییییی  چند روزی هست کلمه عمو رو یاد گرفتی قبلا نمیتونستی عموهات رو صدا بزنی و بهشون میگفتی دایی  گوشی رو برمیداری و با اینکه کسی پشت خط نیست ادای حرف زدن در میاری و با صدای بلند میخندی وبعضی وقتا میگی دایی بیا... دیشب برای اولین بار یاد گرفتی خودت از پله های سرسره بالا بری و بعدش سر بخوری بیای پایین قبلا چند تا پله بالا میرفتی میترسیدی و برمیگشتی اما دیشب چندتا از بچه ها رو دیدی که از پله ها بالا میرن تو هم دل و جرات پیدا کردی و از همه پله ها بالا رفتی. جدیدا برات ی صندلی ماشین خریدم اولش میترسیدی توش بشینی منم ی مدت گذاشتمش تو پذیرایی ...
16 دی 1393
1