وان حمام
سه شنبه 1 بهمن 1392 سلام دختر نازم دیروز میخواستم ببرمت حموم تصمیم گرفتم بزارمت تویه وان تا کلی آب بازی کنی دیروز برایه اولین بار نشوندمت تویه وان خیلی تعجب کرده بودی و یکم میترسیدی آخه قبلنا که میبردمت حموم خودم بغلت میکردم و تو بغلم حموم میکردی و بابایی آب میریخت رو سرت و باهم حمومت میکردیم تو هم تو حموم فورا ممی رو پیدا میکردی و شروع ...
نویسنده :
مامان راضیه
14:58