سلناسلنا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

سلنا ،نفس مامان و بابا

داستان فرنی خوردن دخترم

1392/12/9 13:29
نویسنده : مامان راضیه
233 بازدید
اشتراک گذاری

عروسک مامان بالاخره 6 ماهش تموم شد و رفت تو 7 ماه

دوشنبه 5 اسفند 92 بعد از مسافرت بردیمت بهداشت تا واکسن بزنی در مورد واکسن مشکلی پیش نیومد و خداروشکر تب نکردی اما متاسفانه بهداشت گفت که وزنت کمه و وزنت کمتر از منحنی رشدت هست و قرار شد 2 هفته دیگه بازم ببریمت وزنتو چک کنیم ببینم تغییری کرده یا نه

وقتی اومدیم خونه بابایی وسایلاشو جمع کرد و رفت سر کار و فقط من موندم و غصه کم وزن بودن شما.

عصر ناگهان تصمیم گرفتم به شما فرنی بدم بلند شدم کمی برنج شستم و گذاشتم خشک بشه و بعد دوساعت اسیابش کردم و ازش ارد برنج درست کردم و با شیر خودم برات فرنی درست کردم اما خب چون اولین بارت بود داشتی فرنی میخوردی خیلی برات رقیق درست کردم و شما خیلی دوست داشتی

                           6

تا 2 روز بعدش برات فرنی درست کردم اما دیگه علاقه ای به خوردنش نداشتی و من به زور میدادم بخوری به اب میوه هم اصلا علاقه نداری اما من به زور بهت میدم تا یکم جون بگیری روز چهارم داشتم برات حریره بادوم درست میکردم که مامان جون یکم از لعاب برنج رو اورد که بهت بده من هرچی گفتم توش ادویه هست به بچه نده گوش نداد و گفت چیزی نمیشه منم از اونجایی که فکر میکردم مثل همیشه در برابر خوردن مقاومت نشون میدی خیلی اصرار نکردم و گذاشتم بهت بده اما در کمال تعجب دیدم خیلی دوست داری و با دیدن قاشق خودت دهنتو باز میکنی وقت تمام

ظهر حریره بادوم که اماده شد هرکاری میکردم نمیخوردی و من بازم به زور بهت دادم وقتی هم یه چیزی رو نخوای بخوری دهنتو محکم بهم فشار میدی و سرت و به چپ و راست می چرخونی

         6

         6

خلاصه حریره رو نخوردی و من کلی غصه خوردم اما 3-4 ساعت بعدش که دیدم به بادوم داخل حریره آلرژی نشون دادی خدا رو شکر کردم که زیاد ازش نخوردی تا عصر تو فکر این بودم که چطور با اشتها لعاب برنجی که مامان جون برات اورده بود میخوردی این شد که تصمیم گرفتم همون شب برات سوپ درست کنم وقتی سوپ اماده شد با ترسو دلهره که ایا میخوری یا نه سوپ رو برات اوردم تو هم باز تا چشمت به قاشق افتاد دهنتو محکم بستی و شروع کردی به چرخوندن سرت منم قاشق اول رو به زور ریختم تو دهنت و شما فورا ریختی بیرون اما بعدش که یکم مزه مزه کردی دیدی نه بابا خیلی خوشمزه هست و با اشتها همه سوپی که برات اورده بودم رو خوردی و حتی بازم میخواستی اما مامان جون گفت خیلی بهت ندم منم کلی ذوق میکردم که داری با اشتها غذا میخوری و دیگه همیشه برات سوپ درست میکنم

پسندها (1)

نظرات (2)

فیروزه مامانه الیسا
9 اسفند 92 15:49
عزیزم به ما هم سر بزن
مامان شایان
9 اسفند 92 17:10
نوش جونت دخملیه ناز.مامانی سوپش و هم متنوع درست کن.چون بچه ها هر چیزی که تکراری بشه مزه اش رو دوست ندارن