بدون عنوان

دختر نازم الان که این مطلب رو مینویسم 93/4/22 ساعت 5:43 بامداد من هنوز نخوابیدم چون رمضان هست منتظر موندم تا بابایی سحری بخوره و الانم دیگه خوابم نمیبره و اومدم از شیرین کاریات بگم اما قبل از همه بگم که تقریبا ی هفته پیش در سن ده ماه و نیمگی بردمت بهداشت و طبق معمول این سری وزن اضاف نکرده بودی و رو همون 8400kg مونده بودی و در عوضش چند سانتی رو رشد کرده بودی فکر کنم 72cmبودی باز منو نگران وزنت کردی اما خدارو شکر دختر سرحالی هستی و از این بابت خیالم راحته که مشکل جدی نداری وزنتم شاید بخاطر دندون جدیدت اضاف نشده تو این مدتی که نیومدم وبلاگتو اپ کنم کارای زیادی یاد گرفتی از جمله اینکه:

کلاغ پر یاد گرفتی و انگشت منو میگیری و تند تند بالا پایین میکنی و ی صدا هایی در میاری انگار داری کلاغ پر میکنی دیروز صبح هم بابایی خواب بود انگشتش رو گرفته بودی و زور میزدی که دستشو بلند کنی و کلاغ پر بازی کنی قربونت برم

بوس کردن رو یاد گرفتی اما زیاد انجام نمیدی ولی وقتی میخوای ببوسی دهنتو باز میکنی و میچسبونی به صورت من یا بابایی و صورتمون رو خیس اب میکنی اما خب ی حس خیلی خوبی به ادم دست میده که وصف ناپذیره

وسایلی که تو دستت میگیری کمتر تو دهنت میکنی و مثل ی دختر خوب به حرف مامان گوش میدی طوری که گاهی فکر میکنم هرچیزی میگم کاملا متوجه میشی به باهوش بودنتم اصلا شکی ندارم

همیشه بغل مامان پری که میرفتی فورا عینکش رو از رو چشماش بر میداشتی چند روز پیش مامان بزرگ بدون اینکه نازتو بکشه عینک رو از تو دستات در اورده بود بعد اون ماجرا اصلا به عینک مامان بزرگ دست نمیزنی و محل نمیزاری قربون دخمل باهوشم بشم

به محض اینکه برم تو اشپزخونه فورا دنبالم میای و اگه مشغول ظرف شستن باشم پامو میگیری و بلند میشی و بعدش شروع میکنی به ناز کردن و نمیزاری من همه ظرفا رو بشورم البته اینم بگم که 2یا 3 هفته هست که راحت بدون اینکه دستت رو به چیزی بگیری وای میستی و تعادلت رو نگه میداری و روز به روز تو این کار داری پیشرفت میکنی و مدت طولانی تری وایمیستی همه میگن دیگه خیلی طول نمیکشه که شروع میکنی به راه رفتن بی صبرانه منتظر دیدن اون لحظه شیرینم عزیز دلم