سلناسلنا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

سلنا ،نفس مامان و بابا

عید نوروز و حادثه تلخ

1394/1/29 16:50
نویسنده : مامان راضیه
3,792 بازدید
اشتراک گذاری

عسلم قبلا لحظه شماری میکردم که تعطیلات نوروز از راه برسه و بعدش بیام از خاطرات شیرین دومین نوروز زندگیت برات بنویسم البته روزهای اول خیلی خوب بود و هممون دور هم خوب و خوش بودیم لحظه تحویل سال خونه عمه بودیم و نگین برامون ی سفره هفت سین خیلی خوشکل چیده بود روزای بعد هم عقد و عروسی دختر عمو و پسر عمو های من بود که اونجا هم خوش گذشت بعدش بابا 4 فروردین برگشت سر کار و 11فروردین دوباره اومد پیشمون که خوشیمون چند برابر بشه که همون موقع خبر بدی بهمون دادن که دنیا برامون تیره و تار شد 

در تاریخ 94/1/11 دختر عمه نگین که تو رو با تمام وجودش عاشقانه دوست داشت بر اثر حادثه شلیک گلوله فوت کرد و در سن 15سالگی به خاک سپرده شد .حادثه تلخی که این گل نوشکفته رو پرپر کرد و ما رو برای همیشه داغدار کرد .

عزیز دلم نگین تو رو بینهایت دوست داشت افسوس که عمرش کوتاه بود و تو نتونستی خوب بشناسیش. قبلناوقتی میخواستیم بریم کازرون نگین و علیرضا از چند ساعت قبلش خونه مامان بزرگ منتظرمون بودن تو راه چند بار زنگ میزدن کجایین کی میرسین وقتی هم که میرسیدیم هنوز از ماشین پیاده نشده سر بغل کردن تو دعوا میکردن .حالا دیگه با این شرایط کازرون رفتن برامون خیلی سخت شده تصور اینکه دیگه کسی نیست ازت استقبال کنه قلبمو میشکنه قبول حقیقت اینکه دیگه بینمون نیست واقعا سخته جای خالیش همیشه احساس میشه .روحش شاد یادش گرامی.

لطفا هرکس این پست رو خوند برای شادی روحش صلوات بفرسته

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)