پیاده روی
هفته های آخر بارداری بود و باید تایم پیاده روی هامو افزایش میدادم اوایل حوصلم نمیشد از خونه برم بیرون و یک ساعتی رو داخل خونه راه میرفتم ، یه بار که برای شرکت در کلاس های زایمان در آب باید میرفتم شیراز اما بابایی سرکار بود ،همراه دایی رفتم، بعد از کلاس قرار شد باهم بریم بگردیم من که خیلی خرید کردنو دوست داشتم پیشنهاد دادم بریم بازار وکیل که هم یه جورایی پیاده روی کرده باشم هم با دیدن اجناس گذر زمانو حس نکنیم خلاصه چند روزی که شیراز بودیم یه بار رفتیم دوشنبه بازار یه بارم چهارشنبه بازار خلاصه کلی خوش گذشت و بعد از اون دیگه حوصلم نمیشد توی خونه پیاده روی کنم و دلم میخواست همش بیرون باشم ، وقتی بابایی از سر کار اومد هر شب تند تند شام میخوردیمو ...
نویسنده :
مامان راضیه
19:35